تاریخچه درد

شما ممکن است از خودتان بپرسید که دانستن تاریخچه درد چه اهمیتی دارد؟ یا بعید نیست که این پرسش در ذهن شما بچرخد که دانستن این تاریخچه چه کمکی می تواند به من کند تا بعنوان پزشک دردمانگر درد، درمان های موثری را برای بیماران خود به کار بگیرم؟

درد می توان تجربه ای ترسناک باشد که حتی موجب تفکراتی خرافی شود که خود ترس را در پی دارند. بیماران دچار دردی که احساس ترس دارند، بدترین دشمنان خود هستند؛ چرا که بر این باورند که هیچ کنترل و اراده ای بر بدن خود ندارند و این احساس و این باور بر ترس آن ها خواهد افزود. اینجا ست که باید دانش را ابزاری توانمند دانست و به پیامدهای مطلوب به اشتراک گذاشتن اطلاعات علمی معتبر با بیماران باور پیدا کرد.

شناخته تاریخچه درد کمک خواهد کرد به درک و شناخت بهتر از درد و دانستن این که پژوهشگران و درمانگران چطور به این نقطه از دانش درد رسیده اند.

شاید بتوان رنه دکارت را آغازی بر تفکری در مورد درد دانست که در طی سه قرن تداوم یافته است. در سال 1644 کتاب “اصول فلسفه” دکارت منتشر شد که در آن او به بحث در مورد درد در اندام های فانتوم پرداخته بود. او در این مورد اینطور نوشت که دردی که در اندام قطع شده احساس می شود، نه در آن اندام که در مغز احساس می گردد. او نظریه خود را در مورد روح اینچنین نوشت که “روح درد در غده صنوبری (pineal gland) جای دارد”.  او حتی این موضوع را بیان کرد که پریشانی مداوم اعصابی که در اندام قطع شده قرار دارند، حس هایی را پدید می آورد که منجر به این حس می شود که هنوز آن اندام وجود دارد. هرچند در آن زمان کلیسا معتقد بود که درد در ارتباط نزدیک با نخستین گناه آدم ابوالبشر است. دکارت بر این باور بود که درد فانتوم دردی واقعی ست و نه تنها یک تصور. درد ادراک روح بود. علاوه بر این، او احساس کرد که درد به نوعی محدود به لمس است و این درد یک احساس خاص نیست، بلکه حالت کلی­تری از روحیه حیوانات است. به طور کلی اعتقاد بر این است که دکارت مفهوم روح را برای جلوگیری از مشکل با کلیسا در نظر گرفت؛ زیرا به خوبی از آنچه برای گالیله اتفاق افتاده بود آگاهی داشت!

نفوذ کلیسا همچنان ادامه داشت و تا قرن نوزدهم مشهود بود. آیین سنتی کاتولیک معتقد بود که این درد ریشه در شور و شوق و مرگ مسیح دارد. اینکه افراد رنج کشیده به مسیح نزدیکترند و می توانند با درد و رنج از گناهان زمینی خود توبه کنند.

در L’Homme (1644) كه 14 سال پس از مرگ دکارت منتشر شد، او مدل درد را به صورت پسربچه ای كه پایش را به آتش نزدیک می کند، ارائه داد. این مدل شناخته شده تأثیر ژرفی در تحقیقات بعدی درد داشت. دكارت معتقد بود كه هرچه آتش به پا نزدیك می شود، محرك دردناك منجر به كشیدن یك نخ ظریف می گردد كه از پای پسربچه تا مغز در کوتاه ترین مسیر ادامه دارد.

دکارت مدل گردش خون ویلیام هاروی (1628) را گسترش داد که آن را تجسم حرکت ارواح در گذر از دریچه ها دانسته بود. سهم اصلی هاروی در پزشکی مطالعه قلب و حرکت خون در پیرامون بدن بود. طبق نظریه های وی، این دریچه ها مانند درهای کوچکی باز می شوند تا به ارواح اجازه ورود دهند و بنابراین از بازگشت خون یا ریفلاکس جلوگیری کنند.

مدل دكارت از ماهیت دوگانه درد نشان می دهد كه درد در درجه اول یك پدیده حسی است كه از تأثیرات مرتبه بالاتر (نئوكورتكال) جدا شده است. این چه بسا یک مکتب فکری است که درد را جسمی می داند و یا دارای خاستگاهی از روح که متقابلاً از یکدیگر مستثنی هستند.

ایرادی که به آرای دکارت در مورد درد گرفته می شود خطای جدایی ناهنجار بین بدن و ذهن است. رنج ناشی از درد جسمی یا آشفتگی عاطفی ممکن است جدا از بدن باشد. داماسیو استاد و رئیس دپارتمان نورولوژی دانشگاه Lowa، معتقد است که دانشکده های پزشکی در ایالات متحده عمدتا ابعاد انسانی را نادیده می گیرند و در عوض بر روی فیزیولوژی و آسیب شناسی بدن تمرکز می کنند. بعلاوه او بر این اعتقاد است که این غفلت، از دیدگاه دوگانه­گرایی دکارتی در مورد بشریت ناشی می شود که برای 3 قرن ادامه داشته است. ارزش واقعی تفکر دکارت را شاید بتوان این دانست که وی راه را برای پژوهش های آتی در مورد محلی سازی عملکردهای مغزی باز کرد. او سعی کرد سردرگمی بین درد و اندوه را از بین ببرد. او احساس می کرد که غم و اندوه همیشه به دنبال درد است زیرا روح، ضعف بدن و ناتوانی آن برای مقاومت در برابر صدمات آن را تشخیص داده است.

پژوهش های دکارت نقطه عطفی مهم در تحقیق و کاربرد درد است. او در دنیای بی پایان پژوهش های درد بحث های بسیاری پدید آورد که به پیشرفت این دانش کمک کرد. تحقیقات او در آن زمان در نوع خود انقلابی بود؛ به ویژه اگر سطح فناوری موجود در آن زمان را در نظر بگیرید. نظریه های او بسیار متفاوت و دامنه دار بودند؛ همانطور که مثال پسری که پای خود را در آتش فرو برد یکی از نخستین آن ها ست!

انتقادات داماسیو از دوگانه­گرایی دکارتی امروزه بیشتر مورد توجه است؛ به ویژه که هنوز بسیاری از پزشکان درد همچنان بر این باورند که درد فقط یک رخداد و واقعیت حسی است. مشاهدات داماسیو بسیار مهم پنداشته می شوند؛ به ویژه با توجه به اینکه مکتب تحقیقاتی انگلیس برای پیشرفت علم از طریق استدلال استقرایی متاثر از فرانسیس بیکن بود – که وی را خالق تجربه گرایی و روش علمی می دانند – و فرانسه تحت تاثیر فلسفه مکانیکی تقلیل دکارت. این اختلافات در طول قرن 18 نیز ادامه داشت.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *